آیا دوست داریم نوشته هایمان را "هرکسی" بخواند؟

 پیش نوشت: ایمیلهایی که به یکی از دوستان متممی ام در مورد پستهای وبلاگ ایشان نوشته بودم، به طور اتفاقی و البته به خاطر اشتباه خودم توسط یکی از خویشاوندان نزدیکم خوانده شد. این نوشته را به این بهانه و به خاطر کم کردن خشم پنهانم نوشتم.

 

نوشتن را دوست دارم و میدانم ابتدای این مسیر هستم و برای رشد کردن این بذر، خودم هم باید رشد کنم.

دوستان دوری (دور به لحاظ موقعیت جغرافیایی، وگرنه تقریبا هر روز با قلمشان با آنهایم) دارم که اتفاقا در این مسیرِ  نوشتن با آنها آشنا شده ام و مشوق و انگیزاننده ی من بودند و هستند و بسیار از آنها آموخته ام.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

با کتاب- شیب

 

پیش نوشت: این نوشته برداشت ناقص من از خواندن کتاب "شیب" است و طبیعتا درمورد آن مطالبی که احساس میکردم برایم مهمتر بوده اند، نوشته ام و خود آگاه و ناخود آگاه چیزهای دیگر را از صفحه کلید انداخته ام. بهتر است خود کتاب را بخوانید.

 

کتاب هشتاد و هشت صفحه ای "شیب" را به توصیه ی دوست عزیزی خواندم. نویسنده اش ست گادین معروف است.
کتابی در مورد توقف ما هنگام انجام یک کار یا پیمودن یک مسیر.
شیب، آن موقعی است که از کارمان و از تلاشمان برای رسیدن به خواسته یا هدفهایمان نا امید میشویم و دوست داریم دست از تلاش بکشیم. فکر میکنیم ادامه ی این مسیر برای ما بیهوده است و کار به جایی نمیرسد.
آن زمانی که احتمالا در ابتدا یا میانه یا اواخر مسیر هستیم و احساس میکنیم هرچه داریم زحمت میکشیم، این تلاش، راهگشای ما نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

داستان معمولی بودن یا نبودن

من در خانواده ای معمولی در شهری معمولی با چهره ای خیلی معمولی به این دنیایی که اکنون در آن هستم، آورده شدم. خب فکر میکنم این معمولی بودن برای من مزیت است. لازم نیست مانند دوستم که در خانواده ای غیر معمولی در شهری غیر معمولی به روی زمین آورده شده، غیر معمولی باشم. فکر میکنم کمی غیر معمولی تر از والدین شدنم برایم کافیست. 

به این می اندیشم که که آیا دوستم باید به اجبار مانند والدینش فردی غیر معمولی تر شود، فقط به خاطر اینکه در این خانواده به دنیا آورده شده؟

نمیدانم. احساس میکنم این غیر معمولی بودن مسئولیت سنگینی به همراه دارد. انتظارات را از من بالا میبرد. خوب شد در یک خانوده ی معمولی بزرگ شدم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

در مورد آدمهای پشت کتابها

[...] "صدای آرام نیچه او را غافلگیر کرده بود: لحن هر دو کتابش، برعکس، محکم، جسورانه، آمرانه و خشن بود. هر چه میگذشت برویر بیشتر متوجه تفاوت میان نیچه ی ساخته از گوشت و خون و نیچه ی نمایان در قلم و کاغذ میشد."

چند روز است به توصیه دوست عزیزی خواندن کتاب "وقتی نیچه گریست" اروین د. یالوم با ترجمه ی سپیده حبیب را شروع کرده ام. (احساس میکنم دیر شروع به خواندن این کتاب کرده ام، هرچند الان هم نمیتوانم کامل درکش کنم. البته فکر میکنم خواندن این کتاب زمان و بلوغ فکری مناسبی میخواهد به خاطر اینکه باورهای ما را دچار تردید میکند. فکر میکنم زود خواندن این کتاب، بنیان اعتقادات انسان را به هم میریزد و شاید برای کسی که هنوز زمان مناسب خواندن این کتاب برایش فرا نرسیده، مفید نباشد.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

نسخه ی آدمهای شب بیدار

 

پیش نوشت: نمیدانم حرفهایم چقدر درست یا منطقی هستند. صرفا تجربه های تا به اکنون خودم در مورد بیداری شبانه است. اولین بار که نوشته ی بالا را خواندم، احساس کردم بخشی از آن را میتوانم به خودم ارتباط دهم.

آدمهای نیمه شب بیدار؛ آدمهایی که صادقند، آسیپ پذیرند و واقعی. آنهایی که در آن ساعتهای نیمه شب خودشان هستند و افکارشان. بدون هیچ نویز و مزاحمتی. آدمهایی که همهمه ی روز آزارشان نمیدهد. آنهایی که میتوانند دقایق زیادی در یک مسئله یا یک موضوع غور شوند، بدون اینکه عامل بیرونی آرامش آنها را برهم زند. فکر میکنم اینها، آدمهایی هستند که دنیا را جور دیگری - مستقل از نظر مثبت یا منفی-  میبینند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

ما و دارایی هایمان

یکی از پیامهای متمم که خوانده ام، جمله ای از چارلز شولتز بود: "سنگین ترین باری که بر دوشمان حس میکنیم، استعداد و توانمندی هاییست که مورد استفاده قرار نداده ایم."

یاد حرفهای چارلز بوکوفسکی در کتاب عامه پسند افتادم؛ "من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهایم نگاه میکنم و فکر میکنم میتوانستم پیانیست بزرگی شوم یا یک چیز دیگر. اما دستهایم چکار کرده اند؟ یک جایم را خارانده اند، چک نوشته اند، بند کفش بسته اند، سیفون کشیده اند و غیره. دستهایم را حرام کرده ام، همینطور ذهنم را."

نه تنها حس خوشایندی نیست بلکه سنگینی این بار چقدر میتواند آزارمان دهد. اینکه فکر میکنیم صاحب توانمندی هایی هستیم اما این استعدادها بی استفاده رها شده اند.

میتوانستیم با دستهایمان و چشمهایمان بهترین تیرانداز باشیم، بهترین نقاش، بهترین نویسنده. با پاهایمان بهترین دونده، بهترین بازیکن. با حنجره و صدایمان بهترین آوازه خوان.

اما ما با این داراییها کارهای معمولی انجام دادیم، کارهای خیلی معمولی و ناگریزیم از این کارها. مهم است که میتوانیم کارهای غیر معمول هم انجام دهیم، کارهایی که  سنگینی این بار طاقت فرسا را کم کند. ذهنی باید که کارهای غیر معمول انجام دهد، تصمیمهایی جسورانه تا برایمان یادآوری شود که هنوز حرام نشده ایم، هنوز دیر نشده.

پی نوشت: در اینکه من استعدادی دارم، شک دارم. الان که به خودم و ذهنم نگاه میکنم میبینم هنوز دستاوردی نداشته ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

از دیگران کمک بگیریم یا به خودمان متکی باشیم؟

 

پیش نوشت: سالهاست برای فعال کردن اینترنت موبایل از سرویسهای اپراتور همراه اول استفاده میکنم و از اپراتور ایرانسل در مورد این مسئله اطلاعی ندارم. این را گفتم تا بهانه ای باشد بر این نابلدی و ناشیانه گری خودم.

 

برای اولین بار میخواستم از سرویس اینترنت ایرانسل برای خودم استفاده کنم. سیمکارتی که حدود سه سال پیش به یمن رفتار مسری گله ای از طرف دانشگاه هدیه! گرفته بودیم و قصد داشتم اینترنت سیم کارت را فعال کنم اما نمیدانستم چطور. با جستجو در نت چیزهایی دستگیرم شد اما نتیجه نداد و نتوانستم آن را فعال کنم. اینطور که سرویس ایرانسل پیام داده بود باید تنظیمات مربوط به فعال سازی اینترنت را در موبایل، دستی وارد میکردم.  یک کد دستوری داده بود و باید شماره گیری میکردم و طبق آن، مراحل را جلو میرفتم. انجام دادم اما نشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

هنوز ندانستن، بهتر از ندانستن است

در همایشی که موضوع آن تصویربرداری MRI و یافته های جدید آن در شناخت و بررسی بیماریهای مغزی بود و در دانشگاه تهران برگزار شد، شرکت کرده بودم. یکی از سخنرانان را از قبل میشناختم و در دوره های آموزشی فیزیک و تکنیکهای MRI  ایشان شرکت کرده بودم. استاد بنام و معروفی که از بزرگان این حوزه است و به واسطه ی شناخت ایشان در این همایش شرکت کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

شیوه ی جدید استفاده از انسانها

پیش نوشت: این نوشته بیشتر خطاب به خودم است. اگر فعلها را جمع بسته ام به خاطر روان خوانده شدن متن است.

یک: یکی از پیامهای اختصاصی من در متمم این بود: انسانها را دوست داشته باش و از اشیا استفاده کن. حتما میگویی بدیهی است. اما هرچه میبینم نمونه های وارونه ی این قاعده هستند.  "روی بنت"

دو: وقتی در مورد کارگران دیوار چین میخوانیم و یا میشنویم که چگونه به بیگاری کشیده شده اند به حالشان افسوس میخوریم و آهی میکشیم و احتمالا میگوییم چرا تن به این کار داده اند. اما اکنون برای ما مسئله ی بدیهی و واضحیست که این شیوه ی برده داری بوده است.

چند سده گذشت این روند ادامه دارد و به روزگار ما رسیده و هم چنان برده داری وجود دارد اما اینبار به شکلی مدرن. آدمهایی که به لطف قدرت و پول، آدمهای دیگری را (استخدام) اجیر میکنند تا برده ی اینان شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

وقتی که از خود دور میشویم

 

بعضی وقتها ایده ای را که اکنون تبدیل به یک کسب و کار شده است و به نظر برایمان بزرگ و جدید و مهیج است، میخواهیم شروع کنیم. کاری که دوستش داریم و مدتها ذهن ما را درگیر کرده و باعث میشود روند زندگیمان را تغییر دهد و ما را وارد مسیری تازه با آدمهایی جدید و ارتباطات بیشتری کند. طبیعتا حس خوشایندی داریم و از این اتفاق هیجان زده ایم و بیشتر وقتمان صرف آن کار میشود. بنابراین وقت کمتری برای انجام کارهای دیگری که دوستشان داریم و قبلا آنها را انجام میداده ایم و مهارتهای فردی و ارتباطی ما را بهبود میبخشد، داریم. (وقتِ کمتر داشتن، تعارف بود. بلکه بهانه ایست برای انجام ندادن تمرینها و تلاشهایی که کمتر دوستشان داریم اما برایمان مفیدتر هستند.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی