۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

ری را

فیلم Run Lola Run را که می دیدم یاد شعر "دیر آمدی ری را" افتادم.

"دیر آمدی ری را، باد آمد و همه ی رویاها را با خود برد" از محمدعلی بهمنی است. نمی دانم فقط همین است یا شعرِ طولانی تری است. در نت چیزی پیدا نکردم. (احساس میکنم چه قدر بی احساس در موردش توضیح داده ام.)

در همین گشت و گذارهایم، شعری با عنوان ری را از نیما یوشیج پیدا کردم؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

درباره فیلم Lola Rennt

 

 

سالها پیش، فیلمی دیدم که در مورد آینده بود، آینده به معنی چند روز بعد. (اسم فیلم یادم نیست.) برایم بسیار جذاب بود و ماجرای هیجان انگیزی داشت. در پایان فیلم متوجه می شدیم همه ی آن صحنه های مهیج و ماجراهای عجیب و دلهره آور در واقع اتفاق نیفتاده بود و فیلم دوباره به نقطه ی شروع بر می گشت. یک حس تحسین نسبت به سازندگان چنین فیلم متفاوتی داشتم و خوشحال بودم که شخصیتهای فیلم سالم و زنده اند و به زندگی عادی خود بازگشته اند. شبیه همین حس را برای فیلم آلمانی Run Lola Run داشتم. داود شاکری عزیز آن را معرفی کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

English quotes-Audrey Hepburn

ONE: I believe in pink. I believe that laughing is the best calorie burner. I believe in kissing, kissing a lot. I believe in being strong when everything seems to be going wrong. I believe that happy girls are  the prettiest girls. I believe that tomorrow is another day and I believe in miracles

miracle: an act or event that does not follow the laws of nature and is believed to be caused by God

A lucky thing that happens that you did not expect or think was possible

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

مسئله نارضایتی آدمها

پیش نوشت: این پست چیزی شبیه نق زدن است. اصلا نمیدانم چقدر بی ربط و با ربط نوشته ام. نوشتم تا مغزم سبک شود از این مسئله.

کمال طلبی از آن ویژگیهایی است که ممکن است فکر و زندگی انسان را فلج کند. انسان گاهی آنقدر در یک ایستگاه می ماند و منتظر بهترین ابزار سواره است که گاهی از دیگرانی که حتی ابزارهای کم سرعتی دارند، جا میماند. اما او هنوز منتظر بهترین وسیله است. او نمیداند یا نمیخواهد قبول کند بیشتر از آنچه بهترین وسیله مهم باشد، حرکت کردن و متوقف نشدن به مدت طولانی، مهم است.

ما خیلی وقتها نمیتوانیم بهترین آدم، بهترین وسیله، بهترین موضوع یا هر چیز کامل دیگری را داشته باشیم. چون ما در خیلی از موارد نمیتوانیم بهترین باشیم. ما انسان کامل و بدون نقصی نیستیم که اگر بودیم دیگر موجودی به نام انسان نبودیم و احتمالا فرشته ای بدون اراده که به اجبار بهترین شده و بهترین و کاملترین ویژگیها را دارد.

ما انسانیم. خطا کردن جزئی از ویژگی خلقت ماست. اصلا انسان با خطا و لغزش است که یاد میگیرد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

پرسشهایی اشتباه و پاسخهایی که رضایت بخش نیستند


 

پیش نوشت: این نوشته را بیشتر خطاب به خودم نوشته ام، نمیدانم تا چه حد درست است. استدلال محکمی هم برای آنها ندارم. تلاشی بود برای درک بهتر احساسات خود.

 

انسان در طول زمان پرسشهای زیادی در مواجهه با خود، طبیعت و دیگران، داشته و دارد. اما بعضی از ما سوالهایی اشتباه می پرسیم. سوالهایی که انتظار پاسخی درست و خوشایند و مطابق با میل خود داریم و انتظاراتی باور نکردنی از پاسخ دیگران. سوالهایی مانند آیا کسی بعد از مرگمان به یاد ما خواهد بود؟ آیا فردی که دوستش داریم، تا ابد به ما وفادار خواهد بود یا مدتی بعد از مرگمان، ما را فراموش کرده و به سراغ شخص دیگری میرود؟ آیا نظر و عقیده ی من، دیگری را ناراحت نمیکند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

انتخابهای دیروز، خاطره های امروز

پیش نوشت: در نوشتن این پست شک داشتم اما سه بهانه باعث شد آن را سرانجام بنویسم و منتشر کنم. اولی پست " روزهای بی احساس وبلاگ نویسی" محمد صادق اسلمی بود و دومی به بهانه هشتم نوامبر، روز جهانی رادیولوژی و سومی چون تلاش میکنم روزی حداقل پانصد کلمه بنویسم.

 

دانشی در مورد رشته ی رادیولوژی نداشتم، فقط میدانستم نوعی تصویربرداری است و کارش با اشعه ی ایکس! تا هجده سالگی ام هم تا آنجایی که یادم می آید هیچ وقت به بخش رادیولوژی مراجعه نکرده بودم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

ویژگیهای تیپ شخصیت مهرطلب

این پست ادامه ی پست "آیا من مهرطلب هستم؟" است. دکتر هلاکویی در یکی از سخنرانیهایش شصت ویژگی آدمهای مهرطلب را بیان میکند. این پست سی و یک ویژگی بعدی این تیپ شخصیتی است.

 

سی _ آدم مهرطلب مظلومیت را خیلی دوست دارد. از نظر این شخص، به میزانی که فرد مظلوم تر است حق با اوست.

استدلال غلطیست که چون ظالم بده مظلوم خوبه. برای اینکه در بیشتر موارد مظلوم از ظالم، ظالمتر است چون به خودش ظلم کرده. در دنیا تا وقتی مظلوم وجود داشته باشد، ظلم و ظالم هم هست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

درباره ی انتخابهایمان

 

اولین باری که این فکر را به صورت جدی به یاد دارم، هشت سال پیش بود. خواهر دوستم با شخصی که آن موقع فکر میکردم هم تراز ایشان نیست، ازدواج کرد. فکر کردم آیا اگر او صبر میکرد و با کسی دیگر ازدواج میکرد، برایش بهتر نبود؟ آیا او خوشبخت تر نمیشد؟

یا آیا اگر به جای گزینه A، گزینه B را انتخاب کنیم برایمان بهتر نیست؟

اگر به جای خیابان X از خیابان Y برویم، اگر به جای ساعت ده، ساعت ده و بیست دقیقه از خانه بیرون بیایم چه اتفاقی جابجا خواهد شد؟ اتفاقهای بعد از این انتخاب چه قدر میتواند فرق کند؟ اصلا فرق میکند؟ شرایط  و وضعیت چقدر و چگونه تغییر میکند؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

آیا من مهرطلبم؟

پیش نوشت: دکتر فرهنگ هلاکویی، استاد جامعه شناسی و روانشناسی را از قبل میشناختم و قبلا سخنرانیهای ایشان را گوش داده بودم اما چند وقت پیش به واسطه ی حرفهای دوست عزیزی درمورد ایشان، دوباره به سراغ سخنرانیهایش رفتم و اینبار جدی تر حرفهای ایشان را دنبال میکنم.

میخواستم بنویسم بعضی وقتها چقدر دیر حرفهایی را میشنویم اما احساس میکنم خب از الان هم میشود گوش داد و جبران خسارت کرد.

 

دکتر هلاکویی یک سخنرانی دارد به نام تیپهای شخصیتی. یکی از این تیپها که درموردش به زیبایی و ملموس و کاربردی صحبت میکند، تیپ آدمهای مهر طلب است. آدمهایی که به ظاهر مهربانند اما از درون میخواهند به خاطر این مهربانیشان، مورد محبت و توجه قرار بگیرند. جایی در درونشان محبت را کم دارند و میخواهند از این طریق این کمبود مهر و محبت را جبران کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چند دقیقه با سام

سام برادرزاده ی مادرم است یعنی پسر دایی من. سه ساله است و مثل بچه های این سن و سال دوست داشتنی. با بچه ها ارتباط کوتاه مدت خوش و میان مدت نه چندان خوش و بلند مدت ناخوشایندی دارم. سعی خودم را میکنم که این زمان خوشایندی بیشتر شود اما از آنجایی که معمولا trying is lying، این تلاشم بی فایده است و کارساز نیست.

اما دیدشان به دنیا را دوست دارم. هنوز خیلی چیزها برایشان عادی نشده و سوالهای زیادی درمورد جهان اطرافشان دارند.

رادیوی پدرم در آشپزخانه بود  و سام پرسید: «این چیه؟» گفتم «رادیو». با تعجب و کنجکاوی به آن نگاه میکرد. رادیو را برایش روشن کردم و بعد از صدای غش غشی روشن شد. ترسید و رفت. بعد از چند ثانیه دوباره با خواهرش برگشت. ستاره خواهرش، گفت تا حالا رادیو ندیده.

بار دیگر پرسید این چیه و من گفتم رادیو. به زبان کودکانه گفت میترسم. برایش توضیح دادم شبیه تلویزیون است ولی فقط صدا دارد. هنوز مردد بود، شک داشت به آن دست بزند یا نه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی