پیش نوشت: دکتر فرهنگ هلاکویی، استاد جامعه شناسی و روانشناسی را از قبل میشناختم و قبلا سخنرانیهای ایشان را گوش داده بودم اما چند وقت پیش به واسطه ی حرفهای دوست عزیزی درمورد ایشان، دوباره به سراغ سخنرانیهایش رفتم و اینبار جدی تر حرفهای ایشان را دنبال میکنم.

میخواستم بنویسم بعضی وقتها چقدر دیر حرفهایی را میشنویم اما احساس میکنم خب از الان هم میشود گوش داد و جبران خسارت کرد.

 

دکتر هلاکویی یک سخنرانی دارد به نام تیپهای شخصیتی. یکی از این تیپها که درموردش به زیبایی و ملموس و کاربردی صحبت میکند، تیپ آدمهای مهر طلب است. آدمهایی که به ظاهر مهربانند اما از درون میخواهند به خاطر این مهربانیشان، مورد محبت و توجه قرار بگیرند. جایی در درونشان محبت را کم دارند و میخواهند از این طریق این کمبود مهر و محبت را جبران کنند.

دکتر هلاکویی میگوید آن چیزی که مانند اکسیژن است و برای ادامه ی زندگی لازم، محبت است. هشتاد درصد وجود یک کودک باید با محبت پر شود تا شخصیت سالمی داشته باشد وگرنه احتمالا یا تبدیل به موجود چروکیده ای میشود که عزلت طلب است و یا برای جبران این محبت، خود را بزرگ جلوه میدهد و تبدیل به شخصیت خودشیفته ای میشود که البته از درون مچاله است.


بهتر است بگویم من هم بعضی از مصداقهای این ویژگیها را در خود دارم و باید قبول کنم در مواردی آدمی مهرطلب هستم. انسانی که بعضی از مهربانیهایش به خاطر جلب محبت دیگران است.

در بین سخنرانی از دکتر هلاکویی میپرسند ما فهمیدیم بعضی از این ویژگیها را داریم الان چه میشود کرد؟ ایشان جواب میدهند با دانستن این ویژگیها اکنون متوجه شده ایم که کجای کارمان اشکال دارد. اکنون متوجه رفتارمان شده ایم. به خودمان یادآوری کنیم رفتارمان ناشی از شخصیت مهرطلبمان است و دست از آن کارها بکشیم.

 

 ایشان شصت ویژگی را برای این نوع آدمها توضیح میدهند؛

یک _ افراد مهر طلب نیاز به تایید دیگران دارند. گفتارش، رفتارش، ظاهرش باید مورد تایید دیگران باشد. تایید لباس، نوشته، ماشینش. او را باید دائم تاکید کرد.

(بعضی از این ویژگیها مثل مورد یک را محمدرضا شعبانعلی هم در مورد آدمهایی که عزت نفس پایینی دارند، توضیح میدهد.)

دو _  از قبول و رد درخواست دیگران ناراحت و ناراضی است و رنج می برد. معمولا نه نمی گوید و بعدا خودش را به خاطر این نه نگفتن سرزنش میکند و به خودش و به آن آدم فحش میدهد.

اگر هم کمی جرات به خود بدهد و نه بگوید باز هم خودش را سرزنش میکند که چرا آن کار را برای آن شخص انجام نداده، چه میشد اگر آن کار را برای آن شخص انجام میداد، دنیا به آخر میرسید. و باز هم خودش را سرزنش میکند.

سه _  از مطالبه ی حق خود خجالت میکشد و سرباز میزند. از دیگری طلبی دارد و خودش به آن نیاز دارد اما خجالت میکشد موضوع را مطرح کند. اگر هم آن موضوع را مطرح کرد میگوید شوخی کردم، مهم نیست. قابل ندارد.

چهار _  از مقاومت آشکار دوری میکند. ممکن است پای تلفن، در نامه یک حرف بزند اما چهره به چهره راحت نمیتواند حرفش را بزند. از دوستش، رئیسش ناراحت است با پیام کوتاه این ناراحتی را ابراز میکند اما در گفتگوی رو در رو نمیتواند حرفش را بگوید. از اینکه مقاومت آشکار کند، مسئله دارد.

پنج _ به راحتی اظهار عقیده و نظر نمیکند. با ابهام حرف میزند نمیدانیم موافق است؟ مخالف است؟ بلافاصله نظرش عوض میشود. امکان ندارد مطرف مقابلش حرفی بزند که او با آن مخالف باشد. مثل هم رنگ جماعت بودن عمل میکند.

شش­­ _  توهین را تحمل میکند اما مسخره کردن و خندیدن به او را نه. مسخره کردنش را تقصیر خودش میداند و اگر کسی مسخره اش کرد حالش بسیار بد میشود و آرزوی مرگ میکند.

هفت _  همه ی کارهایش برای جلب توجه و محبت است. چیزی میگوید که طرف مقابلش خوشش بیاید، به این دلیل که او را خوب ببینند و دوست داشته باشند.

آدم مهرطلب تقریبا تمام ذهن و زندگیش اینست که لطفا مرا خوب بدانید و دوست داشته باشید.

بعضی از ستارگان موسیقی با وجود هزاران تعریف و هزاران طرفدار واقعی، کمی بعد از اجرای کنسرت و بعد از خروج از سن، به خاطر احساس بدی که دارند مواد مخدر مصرف میکنند. این آدم خالی خالی است، برای اینکه از نظر او همه ی این طرفداریها و دوست داشتن های او دروغ و فریب است.

هشت _  معمولا حسی و احساسی است. فکور نیست.

به او مثلا در مهمانی، نوشیدنی یک بار تعارف کردید و به دیگری دو بار. به خاطر این کار، شش ماه با شما قهر میکند.

مهر و کین را باهم دارد. پدر و مادری که به فرزندش میگویند عزیزم با این ازدواج نکن بعد که فرزند مقاومت میکند میگویند به درک، اصلا برو بمیر.

نه _ غصه خور است. متخصص روضه خوانی است. غمگین است. همیشه داستانی از غم برای تعریف دارد. وقتی درمورد این غمها از او پرسیده شود غمهایش آنقدر زیاد هستند که نمیداند از کجا و از کدام شروع کند.

ده _ نا امید و مایوس است. با اینکه ماشاالله و ان شاء الله میگوید اینها برایش بی معنی و دروغ است. در ذهنش این است که همه ی کارها بدتر میشوند.

میگوید دعا کن اوضاع از اینی که هست بدتر نشود یا یک کمی بدتر شود.

یازده _ پرتوقع و پرانتظار است. انتظار او باور نکردنی است.

با اینکه نمیتواند و شرایطش را ندارد که به عروسی برود اما انتظار دارد دیگران او را دعوت کنند و به او احترام بگذارند. باید همه به گونه ای او را به حساب بیاورند.

اگر حتی سهوا جواب سلام او را نداده باشند به روی مخاطب می آورد و آن را بازگو میکند.

دوازده _  باید دیگران را همیشه متنبه و پشیمان کند تا شما را به غلط کردن بیندازد. شما برای شام به بیرون دعوت شده اید از اینکه او را با خود نمیبرید دائم غر میزند و احتمالا میگوید تو خوش باشی من خوشم. میگوید ممکن است من تنها در خانه بلایی بر سرم بیاید و بمیرم. بلایی را که ممکن است بر سرش بیاید را نتیجه ی کاری میداند که مخاطب انجام داده. این افراد طرف مقابل را دچار پشیمانی و عذاب وجدان میکند.

سیزده _ فکر میکند به این دنیا آمده است برای اینکه نیازهای دیگران را برآورده کند.

به دلیل ذهنیتی که دارد فکر میکند شاید از این طریق مهربان به نظر بیاید و تبدیل به آن آدم خوبی شود که دلش میخواهد دیگران درموردش فکر کنند.

چهارده _ برای خودش خسیس است اما برای دیگران نه. برای خودش لباس نمیخرد مگر در حراجیها یا اگر بخرد احتمالا پس میدهد. برای دیگران هدیه حسابی میگیرد اما برای خانواده اش اینطور نیست.

والدین و فرزند با هم بیرون میروند. فقط برای بچه سفارش میگیرند و  آخر سر ته مانده ی آن غذای بچه را میخورد. بچه فکر میکند با گدا بیرون رفته.

پانزده _ تیپ مهرطلب میخواهد بهتر باشد، خیلی نمیخواهد برتر باشد. برای اینکه میخواهد مهربان تر، مومن تر و نجیب تر به نظر برسد.

این فرد ماشین تازه خریده، جایی پارک میکند که دیده نشود یا حتی از ماشین قدیمی قبلیش استفاده میکند.

از اینکه بهتر باشد راحت است. درمورد برتری، امتیاز و ثروت پنهان کار است.

شانزده _ ملاک درست یا غلط بودن، مفید یا غیر مفید بودن را قضاوت و حرف دیگران میداند.

این افراد بیشتر وقتها تحت تاثیر حرفهای دیگران نظر خود را تغییر میدهند.

او نظرش نسبت به یک موضوع یا مسئله با دیگری تفاوت دارد اما برای اینکه توجه و محبت او را جلب کند، نظرش را تغییر میدهد و با دیگری موافق است.

هفده _ به گونه ای پنهان و خفیف خسیس است. وقتی خودش را با دیگران مقایسه میکند به خود یا کار خود احساس خوبی ندارد.

هجده _ احساس حقارت دارد. شخص مهر طلب خود را کمتر، بدتر یا پایین تر از دیگران میبیند. احساس میکند آن هوشی را که واقعا دارد و دیگران از آن حرف میزنند، ندارد.

این همه لغات چاکرم، کنیزم، غلامم ناشی از احساس حقارت است.

نوزده _  به موضوع احترام اهمیت بسیار میدهد.

احترام در معنایی که پذیرفته شده یعنی کسی از دیگری بالاتر  و بهتر است و ناچار هستیم به احترام او بگذاریم. اساسش از بردگی می آید. به همین جهت اگر کسی حرف غلط بزند وظیفه ی ما اینست که به عقیده ی او احترام بگذاریم و آنچه او میگوید انجام دهیم.

احترام، فرمان دادن و فرمان بردن است. فرد مهرطلب به این احترام دل خوش است.

بیست _ شخص مهرطلب از اطاعت، از احترام کردن لذت میبرد.

حرمت یعنی باهم برابریم، یکسانیم، نه بهترم نه بدترم. خودم را دوست دارم، تو را هم دوست دارم. قرار است در خانه، در روابط انسانی حرمت وجود داشته باشد.

 حتی موافقت با اینکه ما موافق هم نیستیم.

بیست و یک _ آدم مهرطلب وابسته است. وابستگی در دو معنا استفاده میشود؛ از نظر فیزیکی، روانی و اجتماعی و وابستگی از نظر احساس و اندیشه.

وابستگی شبیه بازی تنیس دوطرفه است. یک نفر به تنهایی نمیتواند تنیس بازی کند.

این شخص از نطر عقیده و احساس با دیگران یکی است.

بیست و دو _ این فرد احساس تقصیر و گناه دارد. در همه ماجراها یک گناهکار وجود دارد. یا خودش را مقصر میداند یا دیگران را.

بیست و سه _ او همیشه در حال معذرت خواهی است. حتی وقتی طرف مقابل اشتباه کرده. او همیشه بدهکار دیگران است. همیشه از سوالش، از مزاحمت برای دیگران متاسف است و این را هم یادآوری میکند. – احتمالا برای اینکه خود را خوب جلوه دهد.-

بیست و چهار _ او معتقد است لذت خواستن نوعی خودخواهی است. برای همین به دنبال شادی نیست.این مورد در روابط ج.ن.س.ی او هم مصداق دارد.

بیست و پنج _ مراقبت از خودش را خودخواهی میداند. خودش سالهاست برای چکاپ به پزشک مراجعه نکرده اما انجام این کار را برای فرزندانش ضروری میداند.

بیست و شش _ باید وجودش مفید و مثمر ثمر باشد. هرجا میرود باید مفید باشد. احساس میکند وقتی با ارزش است که دارد کاری برای دیگران انجام میدهد.

بیست و هفت _ وجودش پر از شرم و خجالت است.

تفاوت بین آدم که احساس گناه میکند و کسی که خجالت زده است اینست که فردی که احساس گناه میکند میداند آدم خوبی است ولی یک کار اشتباهی انجام داده اما کسی که شرمگین و خجالت زده است احساس میکند کلا آدم بدی است.

کسی که در یک مهمانی دائم نوشیدنی الکلی مینوشد این کار را برای کنترل اضطراب و شرمش انجام میدهد.

بیست و هشت _ فرد مهرطلب موجودی تنهاست.

تنهایی از نظرش یعنی او و طرف مقابل و رابطه و نتیجه ی رابطه، بد هستند.

این فرد با ازدواج به مراتب تنهاتر میشود. برای اینکه حالا باید مکانیزمهایی را فراهم کند که از آن آدم فاصله بگیرد و دوری کند.

بیست و نه _ از خودنمایی بدش می آید. از اینکه از او تعریف کنند بدش می آید. درحالیکه ته دلش آرزو میکند شناخته شود و دوست داشتنی باشد.

در ظاهر با این مورد مساله دارد برای همین خیلی راحت خجالت زده میشود.

 

فکر میکنم این پست طولانی شد، به یک پومودورو نیاز است. ادامه اش را در پست دیگری مینویسم.

پی نوشت:سعی کردم شبیه جزوه نویسهای دانشگاهی صرف نباشم.