فروردین نود و هفت با سفر به استان بوشهر شروع شد و تجربه ها و دیدارهای ناب و تکرار نشدنی.

یکی از این تجربه های لذت بخش، دیدن شیرین نوروزی عزیز و گالری هنری سعادت بود. شیرین را از نوشته هایش می شناختم و وقتی این پستش را خواندم، چقدر خوشحال شدم و تعجب کردم از این هم زمانی و اینکه می توانستم این دوست عزیز را ببینم.

بعد از پرس و جوهای زیاد و نابلدیمان، مدرسه سعادت را پیدا کردیم. (پیشنهاد می کنم اگر خواستید به آنجا بروید، حتما از قبل، آدرس دقیق را از شیرین بپرسید)

گالری سعادت چند دنیای فشرده ی کنارِ هم بود، خوراکیها، سنگهای مرمر حکاکی شده بر روی آنها، سبدهای دست ساز کپو، کشتیهای مینیاتوری شده نسبت به انداره ی واقعیشان، کفهای مرجانی و ستاره های دریایی عجیب. (در این پست، شیرین چند عکس از گالری قرار داده)

و شیرین عزیز، برخلاف عکس روی سایتش جدی نیست و لبخندی گرم دارد. استقبالش بسیار صمیمی بود و از آن چیزی که فکر می کردم، مهربان تر بود. (راستش فکر نمی کردم زیاد مهربان باشد، عکس روی سایتش مرا دچار خطای هاله ای کرده بود ؛)  )

بعضی وقتها فکر می کنم خوشبختی همین لحظه های کوتاه این دیدارهای دوستانه است. همین سلام و احوالپرسی با دوستی که شاید اولین دیدار حضوری باشد اما انگار او را از مدتها قبل می شناسی. همین شادی درونی ای که دوست، نصیب تو می کند.

شیرین زحمت کشید و به من کتاب "خیابانها همیشه عریض نیستند" و دو انگشتر بسیار زیبا و یک لاک پشت صدفی که خیلی دوستشان دارم، هدیه داد؛

پی نوشت: فروشندگی شیرین حرفه ای بود. آن چند دقیقه ای که آنجا بودم، مشتری زیادی جذب کرد. شیرین به فروشندگیت امتیاز ده از ده می دم ؛)