۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

زمزمه ی خوش باران

چند روز پیش که در هال خانه را باز کردم و میخواستم به حیاط بروم، یکهو این به ذهنم آمد که چرا شیشه ی عینکم یکدفعه کدر شد. زاویه سرم را تغییر دادم ببینم اشکال از چیست، متوجه شدم عینکم و چشمهایم مشکلی ندارند اما خب اشکال را هم متوجه نشدم.

حدود یکساعت بعد به قصد رفتن سر کار، از خانه بیرون آمدم. با خودم گفتم "چی شده هوا یه جوریه؟" انگار زرد رنگ است. اول فکر کردم محدود به اطراف خانه ی ماست اما متوجه شدم هوا گرد و خاک دارد. نه مشکل از چشمهایم بود و نه از عینکم.

 

امروز اولین باران پاییزی شهرمان بود. آرام و باوقار خود را نمایان کرد.

تقریبا برخلاف روزهای دیگر که دقایق آخر ساعت چهار برای رفتن به سر کار از خانه بیرون می آمدم، امروز به خاطر روی خوش این باران فرح بخش، برای پیاده روی آرام زیر این باران دلنشین، بیست دقیقه زودتر بیرون آمدم و عجب حس خوشایندی داشت. (حال خوش مرا تصور کنید بعد از آن هوای غبارآلود چندروز پیش) باران، پیاده روی خلوت و فکرهایی که در سرت داری.

احساس میکردم زمین، آدمها، ماشینها چه قدر آرام شده اند. انگار کسی عجله ای نداشته باشد. انگار دیگران دنبال بهانه ای برای مهربانی، برای شاد بودن میگشتند و چه بهانه ای بهتر از اولین باران پاییزی در شهری که بیشتر روزهایش گرم و آفتابیست.

دوست داشتم بیشتر از اینها من و باران باهم باشیم اما وقت باهم بودنمان تمام شده بود. وقتی به محل کارم رسیدم، باران شدید شده بود و قطره های درشتش روی زمین خیس کاملا مشخص بود.

عینکم هم حسابی بارانی شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چگونه کتاب بخوانیم؟ - دو

پیش نوشت: این پست ادامه ی پست قبل است.

 

چگونه خواندن کتاب مدتهاست دغدغه ام بوده. شاید این چگونگیِ خواندن شبیه بازی ماز است که باید قواعد بازیش را بلد باشی وگرنه گیج و سردرگم بین این هزارتو گم میشوی و از بازی کردن خسته.

داشتم کامنتهای در یک دقیقه به اسب تبدیل شوید متمم را میخواندم که الهه ربیعی عزیز که درودها بر او باد، با کامنتش این دغدغه ی مزمن مرا با لینک پستی از وبلاگ علی سخاوتی و معرفیش به خواننده، تا حدود زیادی حل کرد و بسیار به من کمک کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چگونه کتاب بخوانیم؟

پیش نوشت یک: این نوشته نتیجه گیری مشخصی ندارد و صرفا شامل تجربه ها و سلیقه ی شخصیست و نمیدانم اصلا حرفهایم درست هستند یا نه.

پیش نوشت دو: کتاب خوان حرفه ای نیستم اما از خواندن کتاب عمیقا لذت میبرم. در جایی خوانده ام و قبلتر گفته ام کتاب خواندن شبیه رفتن به سرزمینی دیگر است. فکر میکنم چیزی شبیه طی طریق کردن. با کتاب به گذشته های دور میرویم، به آینده. نزد بزرگان و فیلسوفان و دانشمندان می نشینیم و به حرفهایشان گوش میدهیم، بدون اینکه کمترین جابجایی فیزیکی برای پیوستن به آنها داشته باشیم.

پیش نوشت سه: برای ما تقریبا همیشه از فواید کتاب خواندن گفته اند. از وسعت دید و درک بهتر خود و دنیا و بهبود و تغییر زندگی. و انصافا دلایل مفید و اثربخشی بوده اند برایم اما سوالی که کمتر در موردش صحبت شده این است که از کدام کتاب برای موضوعی که دوست داریم، شروع کنیم؟ بگویند چگونه بخوانیم؟ چه کتاب یا کتابهایی را فعلا در این وضعیت و در این سن نخوانیم؟ چه کتابهایی را هرگز نخوانیم؟ چه کتابهایی را اولویت زندگیمان قرار دهیم؟ (نمیدانم شاید هم گفته شده و من کمتر اهمیت داده ام.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

به رویاهایت بیندیش

" فکر کردن همیشه برای تجربه ی عمیق تر زندگی نیست. گاهی برای فرار از بازی زندگی است. "    استیفن چباسکی

 

فکر کردن، رویا پروراندن و رویا دیدن، برای برهم زدن روزمرگی و روال زندگی است. اینکه دوست داشته باشی همانی نباشد که اکنون هست. اینکه قواعد و حقیقت را جابجا کنی و چیزهای خلق کنی که جز در ذهن تو، در ذهن هیچ کس دیگری نیست و سرمست این رویاها شوی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

آیا دوست داریم نوشته هایمان را "هرکسی" بخواند؟

 پیش نوشت: ایمیلهایی که به یکی از دوستان متممی ام در مورد پستهای وبلاگ ایشان نوشته بودم، به طور اتفاقی و البته به خاطر اشتباه خودم توسط یکی از خویشاوندان نزدیکم خوانده شد. این نوشته را به این بهانه و به خاطر کم کردن خشم پنهانم نوشتم.

 

نوشتن را دوست دارم و میدانم ابتدای این مسیر هستم و برای رشد کردن این بذر، خودم هم باید رشد کنم.

دوستان دوری (دور به لحاظ موقعیت جغرافیایی، وگرنه تقریبا هر روز با قلمشان با آنهایم) دارم که اتفاقا در این مسیرِ  نوشتن با آنها آشنا شده ام و مشوق و انگیزاننده ی من بودند و هستند و بسیار از آنها آموخته ام.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

با کتاب- شیب

 

پیش نوشت: این نوشته برداشت ناقص من از خواندن کتاب "شیب" است و طبیعتا درمورد آن مطالبی که احساس میکردم برایم مهمتر بوده اند، نوشته ام و خود آگاه و ناخود آگاه چیزهای دیگر را از صفحه کلید انداخته ام. بهتر است خود کتاب را بخوانید.

 

کتاب هشتاد و هشت صفحه ای "شیب" را به توصیه ی دوست عزیزی خواندم. نویسنده اش ست گادین معروف است.
کتابی در مورد توقف ما هنگام انجام یک کار یا پیمودن یک مسیر.
شیب، آن موقعی است که از کارمان و از تلاشمان برای رسیدن به خواسته یا هدفهایمان نا امید میشویم و دوست داریم دست از تلاش بکشیم. فکر میکنیم ادامه ی این مسیر برای ما بیهوده است و کار به جایی نمیرسد.
آن زمانی که احتمالا در ابتدا یا میانه یا اواخر مسیر هستیم و احساس میکنیم هرچه داریم زحمت میکشیم، این تلاش، راهگشای ما نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی