مونولوگی درباره ی یک ارتباط

امروز یکی از دوستانم را دیدم. حرفای متاثرکننده ای زد، دوست دارم این حرفها را اینجا از زبان او بنویسم؛

 

" خونه داشت خفه ام می کرد. باید می زدم بیرون. نمی تونستم اونجا رو تحمل کنم. می خواستم ساعت زودتر بره جلو. تو این چند وقت اولین بار بود ساعت کند پیش می رفت و من منتظر ساعت چهار بودم تا بزنم بیرون. مهمون داشتیم. برای اینکه عذاب وجدانم کم بشه، اتاقا رو جارو کردم و حیاط رو شستم. حیاط شستن فکر خوبی بود تا وقت بگذره و اون موقع تاکسی گیرم بیاد. عصبانیت هنوز باهام بود و با خودم حرف می زدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

سفر و شمس تبریزی

در سفری دیگر از تنها با خود سفر کردن، این بار طبیعتی عجیب و دست نخورده و صدای رمز آلودش میزبان ما بود.

متاسفانه همان نیم روزی هم که آنجا بودیم، صدای طبیعت در دل آهنگهای سطحی و تکراری برخی هم سفران گم شد. انگار هنوز در سکوت زندگی کردن را یاد نگرفته ایم.

خوب شد مسیر دور و صعب العبور بود و هنوز سازه های بشر شهری برای کسب منافع خود و آلودگی ویروسیشان به آنجا راه پیدا نکرده است وگرنه فکر می کنم انسان باز، چیزی را گم می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

ساعتی با گلها

 بو و تنفس اکسیژنی را که اولین بار وارد یک گلفروشی شدم، فراموش نمی کنم. هوای آنجا انگار روح و پوست انسان را نوازش می کرد.

فکر می کنم یکی از جاهایی که استرس و تنش درونی انسان را کم می کند، همین مغازه های گل فروشی هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

نامه ای از یک دوست

 

لیلا را قبلترها از این پست محمدرضا شعبانعلی می شناختم. وبلاگش را دنبال می کردم و بعدها مطمئن شدم همان لیلای خودمان است.

مقصد بعدی کتاب دروغگویی روی مبل اروین د. یالومِ چرخه ی کتاب یاور مشیرفر، لیلا بود و کتاب و نامه ای برایش فرستادم و در این پست بسیار به من لطف داشته است.

منتظر نامه اش بودم و نامه اش رسید، همراه با هدیه ای غیرمنتظره و ارزشمند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نسرین سجادی

پاسخ به یک دوست

وحید نصیری از دوستان عزیز متممی، در کامنتی مربوط به پست "چطور به تنهایی سفر کنیم و لذت ببریم؟" بحث جالبی رو مطرح کرده. "خود بودن"، چیزی که بعضی وقتها دوست داریم باشیم اما به دلایل زیادی نمیتونیم و یا نمی خواهیم.

دوست داشتم کامنت ایشان و نظر شخصیم را اینجا بنویسم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

بهمن عجیب

بهمن هم گذشت. با همه ی روزهای خوش و ناخوش. با همه ی خاطره های تلخ و شیرینی که بر روح ما نقاشی کرد و رفت اما یادگاریهایش بر دل ما ماند. با همه ی روزهای تکراری ای که در خاطرمان نماند.

بهمن روزهای کشدار زیادی داشت. انگار روزها گذشته بود و اما همچنان همان روز بود، روزهایی متلاطم و نا آرام، روزهایی پرابهام و بارانی.

بهمن روزهای شاد زیادی هم داشت روزهای سفر و تجربه های جدید.

عجیب است که در یک روز و یک ساعت، لحظه هایی باشد که برای یکی سراسر شادی است و برای آن دیگری سراسر غم. بهمن از این لحظه ها زیاد داشت.

منتظر بودم تا این ماه تمام شود. می دانم منتظر بودم تا ثانیه هایی را از دست بدهم که هیچ وقت بر نمی گردند اما در انتظار این بودم تا این ابرهای غم دور شوند از این زمینی که تشنه ی باریدن امید است.

بهمن گذشت با اتفاقهای عجیبش

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چطور به تنهایی سفر کنیم و لذت ببریم؟

از من اگر این سوال را قبل از روز جمعه می پرسیدند، می گفتم نمی دانم. هنوز هم نمی دانم اما فکر می کنم آن روز و بعد از سفر با خود، یک چیزهایی را یاد گرفته باشم. از سخت نگرفتن بر خود و دنیا و دوست داشتن خود، از اهمیت ندادن به حرف مردم و گوش ندادن به صدای سرزنش کننده ی خود، از لذت بردن از انداخته شدن برف در چایت و نوشیدنش تا صدای خنده های مستانه ی همسفران هنگام برف بازی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

هنوز در سفرم

 

در صفحه ی اول کتاب یادداشت اضافی، منصور ضابطیان قطعه ای از شعر سفر از کتاب هشت کتاب سهراب سپهری را آورده است:

سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد...

و ایستادم تا

دلم قرار بگیرد،

صدای پرپری آمد

و در که باز شد

من از هجوم حقیقت به خاک افتادم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

سفر و برگ اضافی

 

پنج شنبه عصرها از آن روزهایی است که از اول هفته منتظرش هستم. تنها عصر غیر تعطیلی ای است که متعلق به خودم است و می توانم برایش برنامه ریزی کنم و خودم را دعوت کنم به پیاده روی و چای و کتاب.

قرارگاهم همان کتابفروشی همیشگی است. همان "معراج" کتابخوانهای شهرم.

از خواندن کتابهای روان درمانی خسته شده بودم. خسته از این همه تداعی های اندوهگین که در ذهنم نقش می بست و آزارم می داد. وگرنه که کتابهای یالوم را بسیار دوست دارم و از آنها به سهم خودم آموخته ام (امیدوارم اینطور باشد.)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نسرین سجادی

بهتر است گاهی حرف بزنیم

پیش نوشت: این نوشته یک نظر و تجربه ی شخصی است و تمرین خودافشایی. مدرکی برای درستی حرفهایم ندارم اما برای خودم مفید بود و موثر.

برای من که درونگرا هستم و از هرچه حرف بزنم، از خودم و درونیاتم بسیار کمتر می گویم و وقتی هم که حرف می زنم پشیمان می شوم، فکر می کنم این عنوان، توصیه ی به جایی است. این را وقتی فهمیدم که سرانجام وزن این همه حرف نگفته را نمی توانستم تحمل کنم و سرانجام گفتنشان اگرچه با بغض و اشک همراه بود، اما آرامم کرد و بسیار احساس سبکی کردم.

گاهی این کم حرفی مرا به ستوه می آورد،می رنجاندم اما همچنان اصرار داشتم گفتگو با خود و نه دیگری، می تواند این بار سنگین را کم کند اما اشتباه فکر می کردم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی