پرسشهایی اشتباه و پاسخهایی که رضایت بخش نیستند


 

پیش نوشت: این نوشته را بیشتر خطاب به خودم نوشته ام، نمیدانم تا چه حد درست است. استدلال محکمی هم برای آنها ندارم. تلاشی بود برای درک بهتر احساسات خود.

 

انسان در طول زمان پرسشهای زیادی در مواجهه با خود، طبیعت و دیگران، داشته و دارد. اما بعضی از ما سوالهایی اشتباه می پرسیم. سوالهایی که انتظار پاسخی درست و خوشایند و مطابق با میل خود داریم و انتظاراتی باور نکردنی از پاسخ دیگران. سوالهایی مانند آیا کسی بعد از مرگمان به یاد ما خواهد بود؟ آیا فردی که دوستش داریم، تا ابد به ما وفادار خواهد بود یا مدتی بعد از مرگمان، ما را فراموش کرده و به سراغ شخص دیگری میرود؟ آیا نظر و عقیده ی من، دیگری را ناراحت نمیکند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

انتخابهای دیروز، خاطره های امروز

پیش نوشت: در نوشتن این پست شک داشتم اما سه بهانه باعث شد آن را سرانجام بنویسم و منتشر کنم. اولی پست " روزهای بی احساس وبلاگ نویسی" محمد صادق اسلمی بود و دومی به بهانه هشتم نوامبر، روز جهانی رادیولوژی و سومی چون تلاش میکنم روزی حداقل پانصد کلمه بنویسم.

 

دانشی در مورد رشته ی رادیولوژی نداشتم، فقط میدانستم نوعی تصویربرداری است و کارش با اشعه ی ایکس! تا هجده سالگی ام هم تا آنجایی که یادم می آید هیچ وقت به بخش رادیولوژی مراجعه نکرده بودم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

ویژگیهای تیپ شخصیت مهرطلب

این پست ادامه ی پست "آیا من مهرطلب هستم؟" است. دکتر هلاکویی در یکی از سخنرانیهایش شصت ویژگی آدمهای مهرطلب را بیان میکند. این پست سی و یک ویژگی بعدی این تیپ شخصیتی است.

 

سی _ آدم مهرطلب مظلومیت را خیلی دوست دارد. از نظر این شخص، به میزانی که فرد مظلوم تر است حق با اوست.

استدلال غلطیست که چون ظالم بده مظلوم خوبه. برای اینکه در بیشتر موارد مظلوم از ظالم، ظالمتر است چون به خودش ظلم کرده. در دنیا تا وقتی مظلوم وجود داشته باشد، ظلم و ظالم هم هست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

درباره ی انتخابهایمان

 

اولین باری که این فکر را به صورت جدی به یاد دارم، هشت سال پیش بود. خواهر دوستم با شخصی که آن موقع فکر میکردم هم تراز ایشان نیست، ازدواج کرد. فکر کردم آیا اگر او صبر میکرد و با کسی دیگر ازدواج میکرد، برایش بهتر نبود؟ آیا او خوشبخت تر نمیشد؟

یا آیا اگر به جای گزینه A، گزینه B را انتخاب کنیم برایمان بهتر نیست؟

اگر به جای خیابان X از خیابان Y برویم، اگر به جای ساعت ده، ساعت ده و بیست دقیقه از خانه بیرون بیایم چه اتفاقی جابجا خواهد شد؟ اتفاقهای بعد از این انتخاب چه قدر میتواند فرق کند؟ اصلا فرق میکند؟ شرایط  و وضعیت چقدر و چگونه تغییر میکند؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

آیا من مهرطلبم؟

پیش نوشت: دکتر فرهنگ هلاکویی، استاد جامعه شناسی و روانشناسی را از قبل میشناختم و قبلا سخنرانیهای ایشان را گوش داده بودم اما چند وقت پیش به واسطه ی حرفهای دوست عزیزی درمورد ایشان، دوباره به سراغ سخنرانیهایش رفتم و اینبار جدی تر حرفهای ایشان را دنبال میکنم.

میخواستم بنویسم بعضی وقتها چقدر دیر حرفهایی را میشنویم اما احساس میکنم خب از الان هم میشود گوش داد و جبران خسارت کرد.

 

دکتر هلاکویی یک سخنرانی دارد به نام تیپهای شخصیتی. یکی از این تیپها که درموردش به زیبایی و ملموس و کاربردی صحبت میکند، تیپ آدمهای مهر طلب است. آدمهایی که به ظاهر مهربانند اما از درون میخواهند به خاطر این مهربانیشان، مورد محبت و توجه قرار بگیرند. جایی در درونشان محبت را کم دارند و میخواهند از این طریق این کمبود مهر و محبت را جبران کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چند دقیقه با سام

سام برادرزاده ی مادرم است یعنی پسر دایی من. سه ساله است و مثل بچه های این سن و سال دوست داشتنی. با بچه ها ارتباط کوتاه مدت خوش و میان مدت نه چندان خوش و بلند مدت ناخوشایندی دارم. سعی خودم را میکنم که این زمان خوشایندی بیشتر شود اما از آنجایی که معمولا trying is lying، این تلاشم بی فایده است و کارساز نیست.

اما دیدشان به دنیا را دوست دارم. هنوز خیلی چیزها برایشان عادی نشده و سوالهای زیادی درمورد جهان اطرافشان دارند.

رادیوی پدرم در آشپزخانه بود  و سام پرسید: «این چیه؟» گفتم «رادیو». با تعجب و کنجکاوی به آن نگاه میکرد. رادیو را برایش روشن کردم و بعد از صدای غش غشی روشن شد. ترسید و رفت. بعد از چند ثانیه دوباره با خواهرش برگشت. ستاره خواهرش، گفت تا حالا رادیو ندیده.

بار دیگر پرسید این چیه و من گفتم رادیو. به زبان کودکانه گفت میترسم. برایش توضیح دادم شبیه تلویزیون است ولی فقط صدا دارد. هنوز مردد بود، شک داشت به آن دست بزند یا نه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

زمزمه ی خوش باران

چند روز پیش که در هال خانه را باز کردم و میخواستم به حیاط بروم، یکهو این به ذهنم آمد که چرا شیشه ی عینکم یکدفعه کدر شد. زاویه سرم را تغییر دادم ببینم اشکال از چیست، متوجه شدم عینکم و چشمهایم مشکلی ندارند اما خب اشکال را هم متوجه نشدم.

حدود یکساعت بعد به قصد رفتن سر کار، از خانه بیرون آمدم. با خودم گفتم "چی شده هوا یه جوریه؟" انگار زرد رنگ است. اول فکر کردم محدود به اطراف خانه ی ماست اما متوجه شدم هوا گرد و خاک دارد. نه مشکل از چشمهایم بود و نه از عینکم.

 

امروز اولین باران پاییزی شهرمان بود. آرام و باوقار خود را نمایان کرد.

تقریبا برخلاف روزهای دیگر که دقایق آخر ساعت چهار برای رفتن به سر کار از خانه بیرون می آمدم، امروز به خاطر روی خوش این باران فرح بخش، برای پیاده روی آرام زیر این باران دلنشین، بیست دقیقه زودتر بیرون آمدم و عجب حس خوشایندی داشت. (حال خوش مرا تصور کنید بعد از آن هوای غبارآلود چندروز پیش) باران، پیاده روی خلوت و فکرهایی که در سرت داری.

احساس میکردم زمین، آدمها، ماشینها چه قدر آرام شده اند. انگار کسی عجله ای نداشته باشد. انگار دیگران دنبال بهانه ای برای مهربانی، برای شاد بودن میگشتند و چه بهانه ای بهتر از اولین باران پاییزی در شهری که بیشتر روزهایش گرم و آفتابیست.

دوست داشتم بیشتر از اینها من و باران باهم باشیم اما وقت باهم بودنمان تمام شده بود. وقتی به محل کارم رسیدم، باران شدید شده بود و قطره های درشتش روی زمین خیس کاملا مشخص بود.

عینکم هم حسابی بارانی شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چگونه کتاب بخوانیم؟ - دو

پیش نوشت: این پست ادامه ی پست قبل است.

 

چگونه خواندن کتاب مدتهاست دغدغه ام بوده. شاید این چگونگیِ خواندن شبیه بازی ماز است که باید قواعد بازیش را بلد باشی وگرنه گیج و سردرگم بین این هزارتو گم میشوی و از بازی کردن خسته.

داشتم کامنتهای در یک دقیقه به اسب تبدیل شوید متمم را میخواندم که الهه ربیعی عزیز که درودها بر او باد، با کامنتش این دغدغه ی مزمن مرا با لینک پستی از وبلاگ علی سخاوتی و معرفیش به خواننده، تا حدود زیادی حل کرد و بسیار به من کمک کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چگونه کتاب بخوانیم؟

پیش نوشت یک: این نوشته نتیجه گیری مشخصی ندارد و صرفا شامل تجربه ها و سلیقه ی شخصیست و نمیدانم اصلا حرفهایم درست هستند یا نه.

پیش نوشت دو: کتاب خوان حرفه ای نیستم اما از خواندن کتاب عمیقا لذت میبرم. در جایی خوانده ام و قبلتر گفته ام کتاب خواندن شبیه رفتن به سرزمینی دیگر است. فکر میکنم چیزی شبیه طی طریق کردن. با کتاب به گذشته های دور میرویم، به آینده. نزد بزرگان و فیلسوفان و دانشمندان می نشینیم و به حرفهایشان گوش میدهیم، بدون اینکه کمترین جابجایی فیزیکی برای پیوستن به آنها داشته باشیم.

پیش نوشت سه: برای ما تقریبا همیشه از فواید کتاب خواندن گفته اند. از وسعت دید و درک بهتر خود و دنیا و بهبود و تغییر زندگی. و انصافا دلایل مفید و اثربخشی بوده اند برایم اما سوالی که کمتر در موردش صحبت شده این است که از کدام کتاب برای موضوعی که دوست داریم، شروع کنیم؟ بگویند چگونه بخوانیم؟ چه کتاب یا کتابهایی را فعلا در این وضعیت و در این سن نخوانیم؟ چه کتابهایی را هرگز نخوانیم؟ چه کتابهایی را اولویت زندگیمان قرار دهیم؟ (نمیدانم شاید هم گفته شده و من کمتر اهمیت داده ام.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

به رویاهایت بیندیش

" فکر کردن همیشه برای تجربه ی عمیق تر زندگی نیست. گاهی برای فرار از بازی زندگی است. "    استیفن چباسکی

 

فکر کردن، رویا پروراندن و رویا دیدن، برای برهم زدن روزمرگی و روال زندگی است. اینکه دوست داشته باشی همانی نباشد که اکنون هست. اینکه قواعد و حقیقت را جابجا کنی و چیزهای خلق کنی که جز در ذهن تو، در ذهن هیچ کس دیگری نیست و سرمست این رویاها شوی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی