آیا هنوز هم او مرا میخواهد؟


سه سال است ازدواج کرده، اوایل همه چیز غیر معمولی بود و از زندگیش راضی.

اما الان بعد از این چند سال، دچار تردید شده، خودش، همراهش، زندگیش برایش سؤال شده. برایش سؤال شده که آیا هنوز هم او مرا میخواهد.

چه سؤال بی رحمانه ای!

گقتگوی خودش و دوستش یادش می آید، زمانی که هنوز خبری از ازدواجش نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چرا کلمات معجزه میکنند؟

پیش نوشت: همه ی این چیزهایی که مینویسم صرفا برداشت خودم است و اصراری به درست بودن و مفید بودن آنها ندارم.که اصلا شاید نه درست باشند، نه مفید. صرفا درک ناقص من درباره ی کتاب و نوشتن است با یک بار دیدن فیلم Blind.

اگر بخواهم به شیوه ای کاملا غیر حرفه ای به این فیلم امتیاز دهم، به آن پنج میدهم.

این فیلم بیشتر داستان زندگی زنی است که مجبور به انجام کار داوطلبانه در یک مرکز مخصوص نابینایان میشود.

کار اجباری او در این مرکز، خواندن کتاب برای مرد نویسنده ی میانسالیست که پنج سال قبل در یک تصادف بیناییش را از دست داده. "سوزان" ابتدا با اکراه برای "بیل" کتاب میخواند. بدونِ احساس و با حالتی یکنواخت. این حس به بیننده هم منتقل میشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

به بهانه ی کیک اشترودل

 

پیش نوشت: مخاطب این نوشته به خصوص خودم هستم. در بعضی جمله ها از جمع استفاده کرده ام، فقط به خاطر اینکه فکر میکردم خواندن متن روان میشود.

سرِ کار بودم و میخواستم با چای چیزی بخورم. کشوی مخصوص خوراکیها را باز کردم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

آنچه از درس زندگی شاد متمم یاد گرفتم

خواندن درس کارگاه زندگی شاد را تمام کرده ام.نمیدانم چقدر توانسته ام مفهوم درس را بفهمم.  اینجا خلاصه ای از هر کدام از درسها را مینویسم تا یادم بماند و بتوانم سریعتر آنها را مرور کنم. 

(نمیدانم کار درستی کردم که بعضی از عبارات متمم را عینا اینجا نقل کرده ام یا نه)

در درس اول نوشته شده " شاید خیلی بهتر باشه اگه به بچه هامون یاد بدیم، با خوشیها و ناخوشیهای خودشون کنار بیان تا اینکه با دیدن بدبختی بقیه، کمی احساس آرامش و امنیت کنن. "

" اصلا چی میشه که ما با خوشحالی راحت نیستیم؟ "

" شاد نبودن یک رفتار آموخته شده است. "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

اپیکور و فلسفه لذت

 

پیش نوشت: این متن حاصل چند صفحه وبگردیست برای پیدا کردن جواب سوالم.

در درس اول کارگاه زندگی شاد کلمه ای به نام داداش اپیکور نوشته شده؛ خیام شاد و خوشحال بوده و داداش اپیکور محسوب میشده.

جالب بود برایم. داداش اپیکور را نمیشناختم. الان هم نمیشناسم. اما فهمیدم اپیکور یکی از فیلسوفان یونان باستان بوده. فیلسوفی که از جمله در زمینه ی لذت، متافیزیک، مرگ (+) و خدا سخن گفته.

او در متافیزیک، پیروی نظریه ی دموکریت بوده؛ ماده از ذره های کوچک و تجزیه ناپذیری به نام اتم تشکیل شده است.(+)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

یک ایده، یک نوشته


با خودم قرار گذاشته بودم که آنچه اکثریت میبینند نبینم، یا حداقل تا حد امکان، کمتر ببینم. میخواستم شبیه اقلیت باشم اما نشد. به این فکر میکنم که من هم میتوانم مانند بیشترها باشم (شاید هم هستم)، مثل آنهایی که مغزشان دست دیگریست، مثل آنهایی که آنقدر پر از دیدن و شنیدن میشوند که دیگر جایی برای فکر کردن برایشان نمیماند.

میخواستم خلاصه ای از آنچه در کارگاه زندگی شاد متمم آموخته ام بنویسم اما هنوز آن را کامل نکرده ام. میخواستم در مورد چهار نوع تیپ شغلی بنویسم، آن هم هنوز ناقص است. پس تصمیم گرفتم برای فرار از فکر ننوشتن، به جمع مهمانها اضافه شوم و نگاهمان رو به سوی یک مستطیل بزرگ و مصوت باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

از خویش می روم که تو با خود بیاری ام*

 

در سفر است. میخواهد بنویسد سفر به هیچ اما نمیشود. بی انصافیست به آنهایی که میخواهد ببیندشان. هیچ شاید برای خودش باشد. هیچ که قبلا نیز سفر به زندگی را تجربه کرده است. شنیده است حرفهای اهل سفر را. اما فکر میکند چه سودی داشته. چه تغییری کرده. هربار مثل قبل، هر دفعه همینطور است. گم شدگی تکرار وار.

نمیداند چطور از این دایره ی سرگشتگی خلاص شود، چطور به این حیرانی پایان دهد. هر بار مانند خرگوشِ در قفس، دایره وار به دور خود میچرخد و همان سوالهای تکراری. جایی شنیده برای زندگی باید رکاب زد، رکاب نزدن یعنی افتادن، یعنی سقوط کردن. همین است. نکته اینجاست. رکاب میزند، خسته میشود و از ادامه دادن منصرف میشود. همین میشود که دوباره از اول. شروعهای دوباره، شروعهای چندباره.

در سفراست، انگار خودش را از دور میبیند و آدمها را هم.

 

* عنوان شعری از قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

وقتی که با یک ساز میشود همزمانی داشت


 

یکی از تمرین های درس کارگاه زندگی شاد متمم- درس چهاردهم- در مورد موسیقی و تاثیر آن در زندگی بود. اینکه موسیقی چقدر در زندگی ما تاثیر دارد. نظر من این بود:

من متاسفانه، موسیقی زیاد گوش نمیدهم، اما در بیشتر موارد آرامم میکند. ده آهنگ مورد علاقه ام را فهرست کردم و هفت مورد شدند.

چند روز قبل، به توصیه ی متمم، فایلهایی را که صرفا در لپتاپم، فضا اشغال کرده بودند، پاک کردم. بعضی فولدرهای موزیک هم جزء آنها بود.

قبلا برای شنیدن موسیقی، به صورت آنلاین جستجو میکردم و موسیقی مناسب با آن شرایط و حسم را پیدا میکردم و به آن گوش میدادم. الان هم بیشتر به آن سایتها و وبلاگهایی که میدانم به ذائقه ی موسیقی مورد نظرم نزدیک است، مراجعه میکنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

#با متمم- دو

 

پیش نوشت: این پست ادامه ی پست قبلیست. برای اینکه بهتر متوجه جریان شوید، بهتر است اول این پست را بخوانید.

پذیرایی طبقه ی سوم سالن همایش بود. با نگار روی پله های این طبقات آشنا شدم. هر دو برای پذیرایی روی یک میز نشستیم. دختریست بسیار مهربان و معاشرتی.

مجید صادقیان اولین ارائه دهنده بعد از وقت پذیرایی بود. در مورد آشنایی با مدل کسب و کار فرنچایز توضیح داد. بسیار مسلط و حرفه ای حرف میزد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

#با متمم - یک

 

پنجشنبه، بیست وششم مرداد نود و پنج، روز عجیب و بزرگی بود برایم. شگفت انگیز و بسیار خوشحال کننده. یکی از به یادماندنی ترین اتفاقات تاثیر گذار زندگیم بوده. شرکت در گردهمایی بزرگ متمم

ساعت ده دقیقه به هفت از منزل یکی از دوستان، بیرون آمدم و هفت و پانزده دقیقه میدان تجریش بودم. نگران بودم که نکند زود برسم دانشگاه و ضایع باشد و بگویند فلانی هول شده و زود آمده!

بیست دقیقه به هشت دانشگاه بودم و خوشحال شدم وقتی دیدم قبل از ساعت هشت هم، دوستان دیگری آمده بودند و زودکاریم ضایع نبوده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی