۲۴ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

از موسیقی تا حس خوب راهی نیست


موسیقی، موسیقی بدون کلام حالم را خوب میکند. شبیه دوستیست که آرامت میکند، دوستی که میگوید غصه نخور، بیا من و تو بنشینیم کنار هم، چای بهار نارنج بنوشیم و لذت ببریم از همین لحظه، همین اکنون. به درک که بعضی چیزها درست نمیشوند.

آهنگ لیبرتانگوی آهنگساز آستور پیاتزولا، عجیب این حس را برایم تداعی کرد. این آهنگ را در آلبوم از نهان تا بیکران نیلوفر محبی پیدا کردم. چقدر خوب این آهنگ را نواخته.

 

* این آلبوم را از سایت بیپ تیونز میشود تهیه کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

نقش تو در خیال من

 

یکی از چیزهایی که حالم را خوب میکند و حس خلسه وار خوبی به من میدهد، دیدن و خواندن تابلوهای سایت میم تیم است. تابلوهای رنگارنگ و زیبایی که روان آدم را تازه میکند و شعرهایی که دوست داری بلند بلند برای خودت بخوانی. تابلوی "وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من "را هم برای دوست عزیزی هدیه گرفته بودم و از دیدن آن بسیار خوشحال شد.

شعر از سعدی بزرگوار است:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چند تمرین سه خطی - سه



ادامه ی تمرینهای سه خطی را اینجا مینویسم.

 

13-در مورد بزرگترین شکست و نا امیدی خود بنویسید.

در دفترم نوشتم

 

14- درباره ی سه دلیل عمده ی شادی خود بنویسید.

 شادی، توجه و تمرکز بیشتری برایم می آورد. باعث میشود بیشتر بخوانم، بیشتر بنویسم. در هنگام شادی حتی ممکن است از چیزهای کوچک بی اهمیت هم لذت ببرم و حس بهتری نسبت به خود، دیگران و جهان اطرافم داشته باشم. در شادی خلاقیت هست، امید هست، نور هست. اصلا شاید به خاطر همین حس شادمانیست که جهان این همه زیباست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

هر کسی در زندگی باید یک مهربان داشته باشد


 

از وقتی پست " تلگرام | غر زدن ممنوع!" شاهین کلانتری را خوانده ام، سعی میکنم کمتر غر بزنم و بیشتر درمورد احساس خوب بنویسم. پس این علامتِ [...] را بگذارید جای غرغرهایم.

[...] امروز چهارمین باری است که دوستی را که مشاور هم هست، می بینم. نامش مهربان است. در دفترش منتظرش هستم. تعدادی کتاب در قفسه ی کتابهایش دارد. حوصله ندارم بخوانم. تلگرام در این بازی برده بود.تگرامم را چک کردم و کمی بعد وارد اتاق دوستم شدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

از مثنوی مولانا تا مثنوی موسوی گرمارودی

 

برای خرید کتاب به کتابفروشی ای که کتابهای دست دوم میفروشد رفتم. بعضی وقتها از خرید از این کتابفروشیها احساس بهتری دارم و با خودم میگویم وقتی میشود کتابی را با قیمت پایین تری خرید چرا باید پول بیشتری دهم؟ با پول باقیمانده هم میشود کتاب دیگری خرید. 

گاهی فکر میکنم این نوع کتابهای دست دوم، زنده تر و پرشورترند و راحت تر میشود با آنها ارتباط برقرار کرد. یک جورهایی انگار خودمانی ترند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چند تمرین سه خطی - دو


 

پیش نوشت: این سوالات ادامه ی سوالاتی هستند که شاهین کلانتری در این پست نوشته است، سوالات یک تا شش را هم  اینجا جواب داده ام.

 

7- فقط سه خط درباره ی برنامه تان برای تابستان امسال بنویسید.

الان 21 روز از تابستان گذشته. کار، شنا، خواندن و نوشتن جزء برنامه های من هستند و البته فقط مختص تابستان نیستند. اولی را خیلی دوست ندارم و برای دومی، فقط تصمیمش را گرفته ام. اشتیاقم برای خواندن و نوشتن زیاد است اما در اینکه چه کتابهایی بخوانم هنوز به نتیجه ای نرسیده ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

از سری دوست داشتنهای من


پاهایم، راه رفتن، پیاده روی را دوست دارم. رفتن با پاهایم را دوست دارم. هروقت غمگینم، خوشحالم، پاهایم به کمکم آمده اند، آرامم کرده اند.

پاهایم را دوست دارم. رفتن را به من یاد داده اند، یکجا نماندن را، کوچ کردن را. به من یاد داده اند میشود دوباره راست قامت ایستاد. میشود مثل درخت نارون محکم بود.

اصلا به خاطر پاهاست که آدم این همه زیباست!

 

پی نوشت: در انتشار این متن تردید داشتم اما این پست شاهین کلانتری، مرا تشویق کرد به نوشتنش در اینجا. این پست او نیز درباره ی پیاده روی بسیار ارزشمند و کاربردی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

چند تمرین سه خطی- یک

پیش نوشت: این تمرینهای کوچک مؤثر برای نوشتن را از سایت شاهین کلانتری آورده ام.

 

1-فقط سه خط بنویسید گرما را ترجیح میدهید یا سرما را؟

الان تیرماه است و دما بالای پنجاه درجه. این گرما برایم سردرد، حالت تهوع و ورم دست چپ را به ارمغان می آورد. بعد از این گرمای تن و روح سوزاننده، خنکی کولر split را دوست دارم و هنگام سرما، گرمای شومینه (با فاصله ی مناسب از آن) در یک روز بسیار سرد. من دومی را ترجیح میدهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

رابطه «من» و زندگی

زندگی و تویی که یک «من» داری، باهم قدم میزنید، در پیاده روهای ولی عصر، در بیابان، در فاضلابهای گند شهر، در مکانهای تاریک وهم انگیز. از هم دلخور میشوید، قهر میکنید اما همیشه باهم هستید، در روزهای خوش و ناخوش.

روزی یکهو می بینی یک سیلی محکم از زندگی خورده ای!  باورش سخت است مگر میشود!؟ گیجی و منگِ این اتفاق! نمیدانی چرا! شاید هیچ وقت هم نفهمی چرا.

شاید توان بلند شدن و ادامه دادن نداشته باشی. بعد از یک مدت که متوجه محیط اطرافت شدی، می بینی زندگی دارد به تو نگاه میکند که بلند شوی. از او متنفر میشوی، از زندگی ای که به تو سیلی زده و الان میگوید بلند شو! مسخره است، نهایت بی رحمیست. دوست داری سر به تنش نباشد اما آن موقع سر به تن تو هم نیست. پیش خودت میگویی به درک!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

وقتی که میشود غم را به بی خبری ترجیح داد

نشسته ام کنارش، چایش را مینوشد و میگوید: « به یه دوست بعد سالها زنگ زدم، اولش مردد بودم ولی دلم براش تنگ شده بود. بعضی وقتا یادش می افتم. میدونی یه روز اگه خواستی صدای دوستت رو که چند سال ازش بی خبری رو بشنوی، یادت نره شاید شنیدن صداش، تو رو خوشحال کنه، شاید پشت تلفن به یاد هم و باهم بخندین ولی دوباره یه غمی بهت اضافه میکنه، از همین غمایی که میبردت تو خودت، همینایی که انگار به خودت میای. حتی شاید همون شب خواب پریشون ببینی. ولی مهم نیست می ارزه.»

کمی مکث میکند، دوباره نگاهم میکند و میگوید: «مگه همه ی چیزا باید خوب تموم بشن؟!»

به حرفهایش فکر میکنم، شاید به دوستی که چند سال از او بی خبرم زنگ بزنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی