پیش نوشت: احساس می کنم این چند وقت خیلی در مورد سفر نوشته ام. اما اصلا دلم نیامد در مورد شیراز، این شهر دوست داشتنی و عاشق کننده ننویسم.
شیراز شهر نامهای زیباست. حافظ، سعدی، بهارنارنج، باغ دلگشا، باغ صفا، باغ ارکیده، باغ ارم، کتابسرای منگان و بازار ابریشم.
شیراز زیبا بود و سرسبز و شلوغ و آدمهایی که سلفی های پی در پی می گرفتند.
باغ ارم حال ناخوش آدم را خوش می کرد. این همه زیبایی، آدم را سر شوق می آورد. این همه گلهای رنگارنگ و استشمام بوی نابشان، آدم را یاد بهشت می انداخت. اصلا شیراز انگار خود بهشت است. بی دلیل نیست که می گویند شیراز شهر رازها و شهر عاشقان است.
این عکسها را از یک باغ کوچک گرفته ام؛
پی نوشت: من تقرببا از هنر عکاسی هیچ چیز نمی دانم. وقتی این عکسها را با دوربین دیجیتال گرفتم و به نظرم خوب شده بودند، خیلی خوشحال شدم. اما زمانی که پست پریسا حسینی عزیز را در مورد الیوت ارویت خواندم و ایشان درمورد عکاسی دیجیتال گفته بود: «حالا یک شامپانزه هم می تواند عکاسی کند، البته با حداقل زیباییهای تصویری»، احساس کردم همان شامپانزه ای هستم با حداقل دیدن زیباییهای تصویری. ولی خب این چیزی از ارزشهای عکاسیم کم نمی کند