پیش نوشت: این پست، احتمالا یک نوشته ی گیج کننده است. اول و آخرش را قیچی کرده ام و آنچه باقی مانده، شاید حرفهای نامفهومی باشد اما نوشتم که ذهنم سبک شود.

 

بهتر است جمله ام را اصلاح کنم، آیا لازم است در شرایطی که ما در مورد یک مسئله مقصر هستیم، برای جلب توجه و متقاعد کردن دیگران و ادامه ی گفتگو و جذاب به نظر رسیدن آن، بیش از حد، صادقانه از خودمان حرف بزنیم و خودافشایی کنیم؟

(تعریف دقیق کلمه ی دیگران را نمی دانم. اما این را می دانم کسانی که عمیقا دوستشان دارم و برایم بسیار مهم هستند، جزء دیگران نیستند.)

بعضی حرفها و نوشته ها به قول محمدرضا شعبانعلی گرامی، یک نفره و بسیار شخصی هستند. فکر می کنم ضرورتی ندارد برای برگرداندن نظر دیگران به سمت خود از محتویات این جعبه ی به شدت شخصی برای دیگری بگوییم و با این رفتار از کیسه ی عزت نفس خود نیز، به بهای راضی کردن دیگری، خرج کنیم.

بعضی وقتها، صداقت یا بهتر بگویم صداقت بیش از اندازه، شاید یک ارتباط را دوباره جوش دهد اما ما، خودمان بعد از این بیش از اندازه صادقانه صحبت کردن، حال خوشی نخواهیم داشت. ما شاید با این رفتار، به طرف مقابل امتیاز داده ایم اما مرزهایی را که برای خود تعیین کرده بودیم، شکسته ایم و  همین باعث ناشادی ما می شود.

ما با این کار، مسئله ای را حل کردیم اما مسئله ی ناخوشایند دیگری را برای خود مطرح کرده ایم.

فکر می کنم برای مذاکره کردن با دیگری (دیگران)، باید از قبل، بیشتر و جدی تر به آن فکر می کردم.