کتاب سیلی واقعیت

کتاب «سیلی واقعیت» راس هریس را میخوانم.

جایی در کتاب نوشته «بهترین دوست خودت باش»

این را اینجا مینویسم تا یادم بماند درموردش فکرکنم و بنویسم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

سمینار من

پیش نوشت: شاید این نوشته (الان و بعدها) باعث خجالتم شود که چرا با دانش وتحقیق بیگانه ام اما اینجا مینویسم تا یادم بماند میشود دوباره شروع کرد.

ترم آخر بود، واحد سمینار (انتخاب یک موضوع مرتبط با رشته تحصیلی و present آن) داشتیم، از همان ترم اول مبهم وار درموردش صحبت میکردیم.

دوره ی ورودی ما، اولین دوره بعد از تفکیک دانشگاه تهران و ایران بود. یعنی به راهنمایی هم رشته ای سال بالاتر به راحتی دسترسی نداشتیم.(این را گفتم که اوضاع کار بیشتر دستتان بیاید و متوجه شوید چقدر بی راهنما بودیم!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

تشکر از یک دوست

برای طاهره

سلام طاهره جان

پیش نوشت: در وبلاگت «تماس با من» را ندیدم. بنابراین مجبور شدم حرفهایم را در آخرین پست وبلاگت بگویم. پیشاپیش بر من ببخش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

در مورد تخیل کردن

این را در جواب پست شهرزاد درمورد تخیل کردن نوشتم .اینجا بازنویسی میکنم تا یادم بماند امروز نظرم چه بوده و فرداها نظر خودم را با امروزم مقایسه کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

درباره اولین نوشته ام

چند وقت است - بیشتر از چند روز و چند هفته - به توصیه ی معلم عزیزم ، میخواهم وبلاگ نویسی را شروع کنم اما موکول میکنم به زمانی بهتر، به شرایطی بهتر. از این همه اهمال کاری و کمال طلبی غیرمثبت کلافه شده ام.

نیمه های شب است. نوشته مربوط به وبلاگهای دوستان معلمم را میخوانم. به سایت امین آرامش میرسم و پست چگونه وبلاگ نویسی را شروع نکنیم . عنوان نوشته برایم جالب است، انگار منتظر چنین نوشته ای باشم. میخوانمش ، شبیه خوراک آماده ایست که فقط باید هضمش کرد و  انرژی آن را استفاده کرد. این نوشته همینقدر برایم انرژی داشت، همینقدر امیدوارم کرد به خودم، به نوشتن ، به اینکه میشود نوشت حتی اگر مهارت نوشتنت خوب نباشد.

همان شب متن اولین پست وبلاگم را نوشتم.ساده تر از چیزی بود که برای خودم تصور کرده بودم...

ممنون امین آرامش

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

داستان همشهری - یک

 

مجله داستان همشهری بخشی دارد به نام مسابقه داستان یک خطی که مورد علاقه ی من و شاید بسیاری از خواننده های این مجله باشد.مسابقه شامل تصویریست که باید در مورد آن جمله ای طنز نوشت. 

(تصویر را اینجا میگذارم.)

مهلت ارسال جمله (ها) تا پنجم خرداد بود. از آنجایی که من معمولا زن اقدامهای لحظه ی آخر هستم، جمله ها را در پنجم خرداد نوشتم و ارسال کردم:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

داستان همشهری

بعد از یک وقفه ی طولانی، اردیبهشت ماه، مجله داستان همشهری را میخرم. آخرین بار قیمت آن پنج هزارتومان بود و الان دو هزار تومان بیشتر شده. 

دلم غنج میرود،شبیه پیداکردن یک دوست گمشده است. همیشه دوستش داشتم. آرشیو سالهای 91 و 92 این مجله را دارم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی

فعلا بدون عنوان

 

ساعت ده و بیست دقیقه صبح است. نشسته ام روی صندلی و با خیالی راحت فرم درخواست همکاری به عنوان مشاور درسی را پر میکنم. دفتر یک موسسه آموزشی معروف است.

 بوی فاضلاب فضای آنجا را پر کرده. تعجب میکنم! میخواستم بهشان یادآوری کنم اما طبق اصل لابد خودشان میدانند، به من چه ، منصرف میشوم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نسرین سجادی