در همایشی که موضوع آن تصویربرداری MRI و یافته های جدید آن در شناخت و بررسی بیماریهای مغزی بود و در دانشگاه تهران برگزار شد، شرکت کرده بودم. یکی از سخنرانان را از قبل میشناختم و در دوره های آموزشی فیزیک و تکنیکهای MRI ایشان شرکت کرده بودم. استاد بنام و معروفی که از بزرگان این حوزه است و به واسطه ی شناخت ایشان در این همایش شرکت کردم.
(یاد درس دن اریلی و بدبختی دانستن متمم افتادم. MRI، فیزیک و ریاضی و آنالیزهای پیچیده و گسترده ای دارد و با دانستن، یادگیری و استفاده از آنها، بهتر میتوان تصاویر را پردازش کرد. ایشان وقتی این مباحث را درس میداد و قیافه ی هاج و واج و بهت زده ی ما را میدید، لبخند میزد و میگفت اینها خیلی کاربردی نیستند، برای آشنایی آنها را توضیح میدهم. آن موقع برایم سوال بود چرا این مباحث را از نیمه شروع میکند، انگار نیمی را در ذهن خودش بگوید و ادامه اش را با صدای بلند برای ما توضیح دهد. البته فکر میکنم اگر از همان اول هم توضیح میداد باز آن شکاف درک مطلب بسیار زیاد بود. بعد از خواندن درس بدبختی دانستن بیشتر مطمئن شدم او متخصص فیزیک و تکنیکهای MRI است.)
در موقع سخنرانی یکی از حاضران از آینده MRI و تشخیص بیماریها سوال پرسید و ایشان گفت نمیدانم.
واژه ای که قبلترها خودم کمتر به کار میبردم و ممکن بود با ده ها جمله تلاش و تقلا کنم این ندانستن را در پشت این جملات پنهان کنم. فکر میکنم به این دلیل که نمیخواهیم اعتراف کنیم به ندانستن. نمیخواهیم جلوی طرف مقابل نادان ظاهر شویم (که البته فکر میکنم این نادانی بزرگتریست.) میدانیم طرف مقابل احتمالا این ندانستن ما را فهمیده اما به روی ما نیاورده و اجازه داده در جهل مرکبمان بمانیم.
کوتاه اینکه این استاد، کلمه ی نمیدانم را راحت بیان کرد. استادی که یکی از سرآمدان این رشته است.
استاد گرانقدر دیگری در سخنرانی خود در مورد حرف ایشان نکته ی بسیار جالبی گفت. خطاب به ایشان گفت نگو نمیدانیم بگو هنوز نمیدانیم. امیدوارم شما و استادان دیگری بتوانید با استفاده از علم MRI بیماریهای زیادی را تشخیص دهید. (نقل به مفهوم)
درس بزرگی بود برایم، درست است هنوز خیلی چیزها را نمیدانیم اما امیدواریم به دانستن، به اینکه میشود اعتراف کرد به ندانستن اما این ندانستن ما، دائمی نیست.
پی نوشت: این مثال بدبختی دانستن را در سایت متمم هم نوشته ام.
منبع عکس: pinterest