نیمه شب، پنجره ی نیمه باز، نسیم خنکی که خودش را سر می دهد به اتاق، صدای باران، بوی خاک، سکوت بشر و محصولاتش.
این روزها این همه تلاش کردم، این همه بهانه آوردم برای خودم تا کمی آرام بگیرم و الان این صدای باران چه آرامش عجیبی دارد. انگار طبیعت بخواهد آرامشش را یادآوری کند و بگوید همین لحظه های بارانی برای آرام شدن، کافی است.
به من اگر بگویند بهتر از دارو و آرامبخش برای تسکین درد چیست، می گویم باران. قدم زدن، نشستن، دویدن زیر باران. او آن گمشده ی ماست.
بارانست و نیمه شب. دو ترکیب عجیب آرام بخش.
چیز بهتری می خواهم؟
پی نوشت: می دانم نوشته ام خودخواهانه است و برای بعضی هم وطنانم، بارش باران در شرایط فعلی زندگی آنها نه تنها دوست داشتنی نیست، بلکه آرامش نسبی آنان را نیز برهم می زند.