"َ شما تا حالا رفتید به سرزمین شاد

همانجایی که همه کس شادند و آزاد

همه لطیفه میگویند و آواز میخوانند

و همه چیز سرزنده است و پر نشاط؟

توی سرزمین شاد هیچ کس ناشاد نیست

صدای خنده و شادی فراوان از همه جا می آید

من قبلا رفتم به سرزمین شاد

وای چه کسل کننده بود! "

شل سیلور استاین با این شعرش از من پرسیده شما تا حالا به سرزمین شاد رفته اید؟

جایی که همه خوشحالند. هیچ کس هیچ مشکلی ندارد. مگر میشود؟ به این سرزمین میروم، باورکردنی نیست! اما هست. روزها و ماهها در آنجا میمانم. دلیل شادیشان را میپرسم، نمیدانند. درست میگویی شل، کسل کننده است اینجا.

آن اطراف سرزمین دیگری را هم می یابم؛دیار غم. دنیای ماتم است اینجا. همه میگریند. حتی دیدم با اشکهایشان گلدانها را آب میدهند! وقتی دلیل گریه و غمشان را میپرسم میگویند «نمیدانیم! کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که گریه سر دهیم.»

باز جای امیدواریست، اهل شعر و طنزند، حتی اگر ناترکیب و ناموزون باشد این شعر.

چند روز بیشتر نتوانستم آنجا بمانم. اینجا هم البته کسل کننده است.

باید فکری کنم... آهان! باید بین این دو سرزمین تونل بزنم. انتشار افراد، وضعیت را به تعادل میرساند.

سرزمین دیگری هم هست؛ سرزمین بی تفاوتی. دنیای عجیبی دارند، نه میگریند، نه میخندند. انگار سهم خنده و گریه آنجا تمام شده باشد. اصلا قحطی تکانِش لب است آنجا. وقتی ازشان دلیل این بی تفاوتی را پرسیدم هیچ نگفتند، فقط نگاهم کردند! راستش من از آدمهای اینجا میترسم. 

باید کاری کنم؛ گروهی از آدمهای شاد را باید به این سرزمین بیاورم. طبق اصل اثر مجاورت، اینان هم، شاد میشوند. اما نه! میگویند این بی تفاوتی جمعی، مسری است.

باید کار بهتری انجام دهم. بله! بعد از ساختن تونل، آدمهای این سرزمین را، یکی یکی و تنها، به دو سرزمین "گریشاد" میبرم تا طعم گریه و شادی را تجربه کنند. اگرچه زمانبر است، شاید روزها و ماهها طول بکشد اما این سرزمین بی تفاوتی تا به ابد نمیتواند اینطور بماند شل!

 

*متن فارسی این شعر شل سیلور استاین را از وبلاگ تعطیل شده ی داستان کوتاه و تصویر را از وبلاگ وقتشه پیدا کرده ام.در این وبلاگ،فاطمه بهادری نوشته این شعر برگرفته از کتاب "جایی که پیاده رو تموم میشه" ترجمه "حمید خادمی" است.