مدتیست در نگارش از کلمه ی "خوب" استفاده نمیکنم. احساس میکنم دیگر کلمه ی خوب نمیتواند آن چیزی را که میخواهم و در ذهن دارم منتقل کند.
او دختر خوبیست. خوب از چه نظر؟ زیباست؟ داناست؟ خجالتیست؟ مهربان است؟ یا چی؟
فلان کتاب، کتاب خوبیست. از چه نظر؟ کتابی خواندنیست؟ کتاب ارزانیست؟ کتابیست که ارزش خواندن دارد؟ کتابیست که نویسنده ی معروفی دارد؟

فلانی دوست خوب من است. از چه نظر؟ رازدار است؟ با محبت است؟ شبیه خودم است؟ باوفاست؟ اهل مطالعه است؟
نوشتن خیلی خوبست. از چه نظر؟ از نظر تقویت نگارش؟ از نظر تقویت مهارت تایپ کردن؟ از نظر تحلیل و تفکر؟
نمیدانیم.فقط میدانیم احتمالا ویژگی مثبتی را داریم بیان میکنیم، البته اگر دچار خطا نشده باشیم و معنی "خوب از نظر من" با معنی "خوب از نظر شخصی دیگر" تفاوتی نداشته باشد.


احساس میکنم وقتی صفت خوب را به کار میبرم یعنی در شناخت آن فرد یا آن شی یا آن موضوع ضعف دارم و دقیقا نمیدانم کدام ویژگیش را بیان کنم. بنابراین کل را در نظر میگیرم و میگویم خوب است. یک دلیل دیگرش اینست که حوصله ی فکر کردن به جایگزینش را ندارم. همین خوب برای توصیف،کلمه ی مناسبی است.

 

وقتی دیگران در مورد خودم کلمه ی خوب را به کار میبرند و بعد درمورد این خوب بودن ازشان سوال میپرسم، میفهمم شخص مقابل احتمالا در تنگنا افتاده و خواسته فقط چیزی بگوید و بحث را تمام کند.


احساس میکنم کسانی که خیلی زیاد از این کلمه استفاده میکنند، دایره ی واژگانشان محدود است. تفاوت این خوب ها و تمییز آن، بر عهده ی مخاطب میشود.


راه حلی که هر وقت میخواسته ام این کلمه را بنویسم برایم مفید بوده اینست که از خودم میپرسم خوب از چه نظر؟ منظورم دقیقا چه کلمه ای است. سعی میکنم کلمه ی جایگزینی برایش پیدا کنم و یا در سایت واژه یاب دنبال کلمه ی مورد نظرم بگردم.


استثنا: کلمه ی "خوبِ من" را دوست دارم. اولین بار آن را در یک متن خواندم.