پیش نوشت: در وبگردیهای بیهوده با موبایلم ( این بار هوده ای داشت.)، به طور اتفاقی موضوع نویسندگی نظرم را جلب کرد، سایت چطور مسابقه ی ماهیانه ی نویسندگی برگزار کرده است. خوشحال شدم وقتی دیدم من هم میتوانم در این مسابقه شرکت کنم. نه به خاطر جایزه اش، به این خاطر که این موضوع، تمرینی است که درموردش بنویسم، درموردش یاد بگیرم و خودم را محک بزنم.

"راه حل شما برای پیشگیری از کودک آزاری و کاهش آمار تجاوز به کودکان در جامعه چیست؟" موضوع مرداد ماه بود.

نوشته ام این شد؛

داستان کودک آزاری داستان خوشایندی نیست. اصلا خوشایند نیست. اما واقعیت دارد، نه تنها در کشور ما، که در جوامع پیشرفته هم. تراژدی هولناک آنجاست که درد و رنج این گناه نکرده، این گناه دیگر کرده، در تک تک سلولهای این کودکان پاک و در ذهنشان، رخنه میکند و تا سالها در تن و روانشان میماند. شاید هم هرگز نفهمند دلیل این مرد هراسی یا زن هراسیشان چه بوده.

من یک مربی آموزشی در مهد کودک هستم. کودکان شاد و بازیگوشی را دیده ام که ناگهان مغموم و کز کرده شده اند. دیدن اینان، روح هر انسانی را چنگ میزند. یکی از این کودکان شادی است، مانند اسمش شاد و پر انرژیست. اما آن روز که دیدمش بسیار ساکت بود و اندوهگین. مانند روزهای دیگر برای دوستانش، شعر نمیخواند. در موقعیتی مناسب، دلداریش دادم و علتش را پرسیدم، در آغوشش گرفتم، بسیار گریست. گفت شب در منزل یکی از فامیلهایشان مانده و نیمه شب، مرد خانواده بدن او را لمس کرده...

آسمان به زمین می آید وقتی به کودکی تجاوز میشود.

پس از آن با پیگیریهای لازم، من و تیم اورژانس اجتماعی، مسیری دشوار اما روشنی در پیش داشتیم. والدین کودکان را به مهدکودک دعوت کردیم.

بروشورهایی را که در مورد کودک آزاری و راههای پیشگیری از آن تهیه کرده بودیم، به والدین دادیم. خانم امینی، مشاور اورژانس اجتماعی، قسمتی از آن را برایشان خواند؛

  • کودک گاهی از ترس سرزنش و تنبیه، از ترس اینکه شما را عصبانی کند، مسائلش را مطرح نمیکند.
  • به او اطمینان قلبی بدهید هر احساسی و هر سؤالی که دارد، بازگو کند.
  • کودک، شما را از هر اتفاقی که برایش می افتد، مطلع کند.
  • در مورد نقاط خصوصی بدنش -دهان، پستانها، بین پاها، باسن- برایش توضیح دهید و بگویید هیچکس به جز کسانی که شما به آنها اجازه داده اید، حق ندارد آنها را لمس کند.
  • مادر خانواده نقش منفعل نداشته باشد. نگذارید دختر خانواده، نقش زن برای پدر خانواده باشد.
  • اگر تنش و اختلافات خانوادگی دارید، نزد مشاوره های مطمئنی که در پایین این صفحه نوشته شده، بروید.
  • اگر راهنمایی و مشاوره ی آموزشی بیشتری نیاز دارید، حتما با شماره 123 ، شماره ی اورژانس اجتماعی، تماس بگیرید.

 

سپس من، خانم امینی و امید که از بچه های مهدکوک است، نمایش "نه، برو، بگو" را برای کودکان و والدینشان اجرا کردیم. این نمایش توضیح میدهد کودکی که مورد آزار است، با فریاد "نه" میگوید، تا حد امکان، آن مکان را "ترک میکند" و به والدینش "اطلاع میدهد" .

امید روبانی آبی به سینه داشت. روبان آبی نماد کودک آزاریست، در پایان نمایش، خانم امینی آن را از پیراهن امید جدا کرد و به جای آن، دسته گلی صورتی رنگ که نماد آرامش و امنیت است، به او داد.

این کار را به شکل گسترده تری انجام دادیم، اگرچه سخت بود و زمانبر. با مهدکودکها و دبستانهای سراسر کشور، با تلویزیون و رادیو، هماهنگیهای لازم انجام شد. ویدئو های آموزشی مجزا و با محتوایی برای والدین و کودکان تهیه شد. در رسانه ها و شبکه های اجتماعی پخش شد و بازخوردهای بسیار مثبتی دریافت کردیم.

بیشتر مراقب کودکان سرزمینمان باشیم. بگذاریم "شادی" ها و "امید" ها شادمانه زندگی کنند.

;

چند روز بعد؛ مقالات برتر اعلام شده را میتوانید اینجا ببینید.